-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1396 15:14
قدیم ترها یعنی همین 3-4 سال پیش انقد دور خودمو با آادمهای مجازی پر کرده بودم که یادم نمیاد روزای عادیم چه جوری گذشت بهترین روزا و سالهای عمرم توی یه توهم گذشت دلیلش شاید تنهایی بود توی جایی که صبح تا شب رنگ آدمیزاد نمی دیدم ولی بعد کم کم همون آدما شدن رنگی رنگی های دنیا بعضیاشون موندن تا همین الان و جز بهترینها شدن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1395 14:17
خوشبختی همون واژه ای که همه تمام عمر دنبالش میگردن خوشبختی رو خیلی وقتا حس کردم و نزدیکترین و عمیق ترینش وقتی بود که صبح مامان با چادر نمازش و صورت خیس از وضوش با همه ی عشقش بغلم کرد و گفت قربون قد و بالات برم و چقد این بغل شیرین بود چقد چسبید و حالمو خوب کرد چقد یادم اومد تمام خوشبختیم توی خونه ایه که همه ی عصرا بهش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1395 09:44
دیشب پشت فرمون داشتم به این فکر می کردم که واقعا توی این همه سال چی از زندگی دشت کردم دقیقا نزدیک پارک موقع رد شدن از اون سرعت گیر یه لحظه ته دلم خالی شد : هیچی مردی که هیچی ازش ندارم نه صدایی نه تصویری نه حتی جمله ی محبت آمیزی ... چه قانع بودم این همه سال که هیچی نخواستم هیچی نگرفتم بازم موندم توی دوست داشتنت. شک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آبانماه سال 1395 08:53
این که این روزها دور می شوم از هر عالم و ادمی و هی بیشتر فرو میروم در پیله تنهایی خود خواسته م شاید نتیجه دست آویختن های طولانی به همان عالم و آدمی باشد که حالا بریده ام ازشان و روزی فکر میکردم ذره ای ارامش و شادی برایم میاوردند و دیدم که نیاوردند تنهایی خود خواسته انتخاب سخت این روزهایم است وقتی مجازی و حقیقت را کنار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 شهریورماه سال 1395 14:53
دل ادم گاهی دست آویزی میخاهد برای چنگ زدن به این دنیا که یعنی دستش را بگیرد و بفهمد دنیا هنوز قشنگی هایش را دارد. از من که دور می شوی هر چه چنگ می اندازم می بینم هیچ ریسمانی نیست هیچ دستی نیست هیچ مهری نیست دنیا به یکباره سرد می شود و بی ارزش بی فایده بی گرما ... به اولین آیینه پناه می برم در خلوت زل می زنم به آیینه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1394 11:22
"دوسِت دارم "و این تنها چیزیه که توی این ارتباط تغییری نکرده دلم که خیلی تنگ شه میام عکسای فیس بوکتو می بینم انقد میرم عقب تا برسم به اولین عکسی که ازت دیدم با همون نگاه مهربون که اونروز شاید درکش نمیکردم یا دوسش نداشتم یا هرچی ولی الان مدتهاس سالهاس عاشقشم و با دیدنش دلم هنوز غش میره برای محبتی که توشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1394 16:17
چیزی که داره روحمو با ناخون خط خطی می کنه بودن توی شرایطیه که نمی خواهمش و بد هم نیست نمی تونم تحمل کنم" خودمی" رو انقدددددد عوض شده و این جنگیدن داره بدجوری روحمو تحلیل می بره تو دیگه نیستی .... شرایطت عوض شده بایدم نباشی :) ... من فقط یه گزینه بودم که حالا مدتهاست از روی میز برداشته شده حتی از تو نوشتن،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آذرماه سال 1394 16:33
+ باور کنم همه چی تموم شده ؟ - باور کن که اصلا چیزی وجود نداشته قطعا یه کلمه ی" احمق " هم توی جمله ی دوم مستتره ... از درگیری های ذهنی خودم با خودم :|
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مهرماه سال 1394 15:43
به جای پرانول چای سبز می خورم و به جای درد دل، گوشه ... بغل دیوار، زانوهامو بغل می کنم و اشک می ریزم ... ولی حرف نمی زنم نه شنونده ی مشتاقی دارم نه حرفی که ارزش شنیدن داشته باشه فقط یه سینه سنگین از قلب درد دارم و کلی و بغض و آرزوی یه بغل بی دغدغه هیچی خوب نمیشه فقط من دارم در جا می زنم شدم یه ماکت خوشکل که از بیرون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مردادماه سال 1394 15:50
مگه لذتی بالاتر از کشف بٌعد بٌعد شخصیت یه آدم تازه وجود داره ؟! اینکه نمیدونی الان جواب این سوالت چی میتونه باشه اینکه الان در مقابل این لبخند چی جواب میگیری که ببینی خوشحال شدی چیکار میکنه اینکه نمی تونی حدس بزنی غصه هاتو با چی میخاد از دلت دور کنه حس این فکر از یه دو کلمه "کشف تو" توی آهنگ فریدون بود و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 مردادماه سال 1394 07:42
اینکه دنیای مجازی هم همونقدر وفادار مونده بهم که منم بودم واقعا موضوع جالبیه یاداوری امروز فیس بوک از پست سه سال قبل: زندگی یه بازی پانتومیم بیشتر نیست باید حرف دلتو بازی کنی... اگه به زبون آوردی باختی و من یه بازنده ام ...یه بازنده ای که حتی احساسش به نظر خنده دار میاد ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1394 09:54
همه چی حکایت از تموم شدن قصه ی ما داره از بی توجهی و دو هفته یکبار دلتنگی ت تا حرفی برای گفتن نداشتن و سرگرم چیزای (حتما مهمتر) بودن چرا دارم کشش میدم و امیدوارم نمیدونم تو دیگه مال من نیستی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1394 12:50
اکنون نه یک فصل، که یک زندگی میانمان فاصله افتاده حالا نه تومی توانی بازگردی و نه من می توانم در را باز کنم ... - مورات حان مونگان
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 16:05
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 تیرماه سال 1394 11:38
صدای آدما انعکاسی از نجواهای روحشونه یعنی من اینجوری حس می کنم یا حداقل برای من اینه اینکه صدات پر از انرژی باشه و یه لبخند گنده پشتش مستتر باشه یا اینکه با تمام توانت تلاش کنی و از همه بشنوی چقد صدات خسته س ... چقد بی انرژی ... یا حتی بگن مریض شدی؟ اینجا آخرین پناه من بود برای فراموشی دردام تنها جایی که بهش وصلمو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 10:30
کشتن آرزوهایی که خودت توی دل یکی کاشتی بی رحمانه ترین کار دنیاس اینو یادت باشه این اشکا رو هم یادت باشه ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 خردادماه سال 1394 07:43
آخربه چه گویم هست ازخود خبرم؟چون نیست وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم؟چون هست شمع دل دمسازم، بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست گر غالیه خوش بو شد، در گیسوی او پیچید ور وَسمِه کَمانکِش گشت در ابروی او پیوست بازآی که بازآید عمر شدهٔ حافظ هر چند که ناید باز، تیری که بشد از شست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 خردادماه سال 1394 14:42
تمام تقویم های این چن ساله رو باز کردم و یک راست رفتم سراغ تاریخ میلادت چن شنبه س... توی فکرم نشستم و برنامه چیدم برای روز تولدت اینکه چقد به چیزایی که ممکن بود برات هدیه بخرم... به دیدن تو... به اینکه اون لباسا چقد ممکنه به صورتت بیاد و دوست داشتنی ترت کنه ... و حالا توی این دو هفته دریغ از یه خبر از تو فردا توی روز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 خردادماه سال 1394 15:52
چو گفتمش که دلـــم را نگه دار چه گفت ز دســت بنده چه خیــــــزد خدا نگه دارد تمام فال های این روزای من فریاد می زنه دعا کن و ناامید نباش_ با همه نبودنای تو ... حضرت حافظ بهت ایمان دارم وگرنه الان حالم این نبود ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 خردادماه سال 1394 09:00
بسته ام در خم گیسوی تو امید دراز آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1394 09:03
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 12:07
خیلی چیزا بود که باید می گفتم و نگفتم فک کنم اولین درس برای بزرگ شدن این باشه که باور کنی توی زندگی خودتی و خودت بی اینکه کسی باشه که حتی ذره ای بشه روی بودن و کمکش حساب کنی باید بهت می گفتم تو مقدس ترین آدم روی زمینی برام باید می گفتم تو برای من هیچوقت نه بد میشی نه تموم باید می گفتم خیلی مرد بودی که همین 5 سالم بودی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1394 09:11
یادت که میفتم بغضم خفم میکنه یعنی انقد راحت و بی حرف میری ؟ میدونم خیلی چیزا توی زندگیت عوض شده میدونم اون آدمی که می شناختم دیگه وجود نداره اااااااااااه نمیخام گریه کنم میدونم دیگه هیچ جا ممکن نیست ببینمش اما باورش سخته توقع یه خدافظی مطمنم خواسته زیادی نبود خوشبخت باشی کنار هرکی که قراره باهاش بمونی ............
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1394 09:41
چرا نمیخام باور کنم رفتی ؟ چرا منتظرم بشنوم... از خودت بشنوم چرا باید انقد احمق باشم دیروز کلا چن تا قاشق غذا از صبح تا شب خوردم ؟ دوباره نمیخام روزای مریضی و حال بد بیاد سراغم مردی که اشتیاقش مرده دیگه تموم شده تلاش واسه روشن کردن این آتیش، تلاش برای روشن کردن یه دسته چوب خیسه تو تموم شدی احمق باور کن :|
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 15:35
دلم میپوسه از غصه وقتی یادم میاد چه روزهایی رو با خیال تویی شب کردم و حالا تو چه شب هایی رو با شب بخیرش صبح می کنی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 09:47
هر بار این صفحه باز میشه با یه بغضی که دارم زور میزنم قورتش بدم ... هربار به هر آدم مهمی توی زندگیم خیلی نزدیک شدم بهم نشون داده آدمها تاریخ مصرف دارن به دو تاشون اینو گفتم و این بار به این آدمی که هیچ وقت قرص و محکم وانساد بگه دوستت دارم جرات ابرازی ندارم میترسم و بگم و این یه ذره نخ مونده هم پاره بشه و من بمونمو ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 10:04
::::: عشق بیشتر از شهر و جاده ها، امنیت می خواهد ::::: علی بحرینی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 10:03
هیچ جا روی پیشونی هیچ لعنتی توی این دنیا ننوشته قراره یه روز با بی وفا شدنش چه پدری از دلت در بیاره ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1393 09:10
بعضی رفتارا دیگه واقعا توهین به شخصیت خودمه گور بابای تو و همه حسایی که یه روز توی من زنده کردی خسته شدم از دستت بی توجهیات داره منو خفه می کنه دستای مردونتو زیر قفسه استخوانی سینه ام حس میکنم که داری قلبمو فشار میدی با همه ی وجودم آرزو می کنم آرزوهاتو مرده ببینی که تمام آرزوهایی که خودت توی دلم کاشتی رو داری له می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1393 16:25
مردها خودخواه ترین آفریده های خدا هستند وقتی از نظر آنها باید باشی کنارشان، بـــــــــــــــاید باشی وقتی دوستت دارند همه ی محبتشان را نثار می کنند بی توجه به حسی که در تو زنده می کنند وقتی نمی خواهنـــــــــــــدت هیچ چیزی توان برگرداندنشان به یک رابطه را ندارد رابطه ای که خودشان بیل بیل خاک محبت! ریختند پای تو ،...