روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

5

یا باش.... یا نباش

میتونم به هر دوش عادت کنم

ولی این میونه راه موندن داره لهم می کنه

تحملش سخته

اینو بفهم لطفا...

4

خوب آره شهامت میخواد 

ولی یه کمم ارزش 

باید ارزش اینو داشته باشی که یکی جسارت به خرج بده!

مگه نه

شاید اون ارزش نیست

یا شاید اون اطمینانه نیست

...

3

از شوخیهای بی مزه ات خوشم نمیاد!

لبخندامم فقط واسه اینه بزرگتری و میخواهم بی حرمت نشی

وگرنه بلد بودم چه جوری جوابتو بدم!


2

خوب واقعیت اینه که این مشکله منه!چون این دل، دل منه چون اینم منم که بلد نیستم آدمای رفته رو خط بزنم.نمیتونم درک کنم اون که رفته یعنی رفته! یعنی ترکم کرده.یعنی الان با گذشت این مدت فراموش کرده هرچی که بوده ولی من چرا نمیتونم فراموش کنم.چرا من نمیتونم کسی رو خط بزنم.همیشه دلتنگم برای آدمهایی که یک روزی دوسشون داشتم... و این داره داغونم میکنه....

اولین پست

نه قراری برای وابستگی بود نه اصلا حرفی 

از یه سری حرفای ساده شروع شد

بعد شد عادت به هرروز دیدن و از همین روزمرگی های گفتن

بعضی وقتا ناپرهیزی میکردی و چند تا شعرم میزدی تنگ بقیه حرفا

بعد گاهی هم حرف از آینده مشترک

وقتی میدونم نمیشه

ولی تو همونی که بهش فکر کردم . پیشت آرومم دور از تو توی فکرت

دیگه بچه نیستم 25 و رد کردم 

پس می فهمم فقط عادت نیست

ولی این دوری کردنات

روز خوبی نداشتم

تلخ و پر از بغض

خسته شدم از این همه با احساسم جنگیدن

خسته شدم این همه که خفه اش کردم