روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

13

داره به آخراش نزدیک میشه و نشده اونی که باید بشه!

نشده و کاری هم از دستم بر نمیاد ... جای تلاشی نداشته... یا حتی اگه داشته الان، سرزنش خودم تاثیری نداره

ولی این تموم شدنه داره هرروز بیشتر خوردم میکنه به قول آقای همسایه له له!

خیلی وقت بود اشکی نبود الان باز چند روزه که هست

سخته بفهمی آخر راهی

روبرو شدن با آدمایی که با دعا یا تحقیر یا نصیحت اینو بهت  یادآوری می کنن باعث میشه از اونام فاصله بگیرم

صبحها، امید بودن کسی که حتی روزمرگی باهاش، واسم آرامش بود الان دیگه اونم خوشحالم نمی کنه.... میدونی خودش بت خودشو شکست جرات نکردم بگم همون یه جمله ات سه روز تمام درای دنیا رو روی من بسته... آخه قرار نبود اینقد مهم باشه... قرارم نیست مهم بشه پس من اشتباه کردم .... یا باید بپذیرم یا باید گورمو گم کن ... فقط اولی میشه پس باید کم کم برگردم به همون آدم بی خیال گذشته با لبخندهای تو خالی نه بغض های پر و سنگین!

بعداز ظهرو هم از خودم دریغ کردم. کلن درو روی همه بستم! چیز زیادی پشت در نبود ولی حتی اونارم به خودم حروم کردم. شاید ناخودآگاه یه دشمنی با خوده...

فقط صبحها آرزو می کنم زودتر عصر شه و عصرها آرزو می کنم زودتر صبح

این شتاب برای رسیدنم به آخر زندگی هرروز داره بیشتر میشه

انگار نه انگار من همون آدمیم که چند سال پیش نوع امیدواریم واسه بقیه دوس داشتنی و مثال زدنی بود

الان دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم

بقیه مقصر نیستن این منم که اجازه نمیدم کسی نزدیک بشه

یادته رفیق می گفتی دیوار بتنی داری دورت! حتی تو هم Delete  شدی که یادم نیاری هستی ... یادم نیاد بودی و رفتی ... که نتونی دوباره هر چند وقتی یه انگولکی کنی توی احساس من بیچاره و یادم بیاری بدبختیامو  و البته رفتنتو

روزایی که داغونم روزاییه که یادم میاد چیزایی هست که واسه فراموشیشون زیادی تلاش کردم

این پس زدن غصه ها و این تلاششون واسه اومدن به خودآگاه و همین تلنگرهای چند وقت یکبار و این متفاوت بودن آدمها از بتی که من ازشون ساخته بودن اینروزها شده بزرگترین غصه ام...

باید بت نسازم.... آدمها آدمن! با کلی نواقص

می نویسم که باز یادم بمونه

کاش یاد بگیرم به آدما بگم ازتون ناراحتم !یاد می گرفتم درد دل کنم!

کاش تموم میشد این روزها...

کاش امید بازم باشه...

کاش این روزهای سرد تموم بشه...





پ.ن جالبه این پست 13 م و امروز 13 آذر .... ولی من به نحسی اعتقاد ندارم 

همین حرفا سبکم کردم !

حتی توی این تداخل 13 ها...

12

وقتی کوه اعتقاد به یه آدم فرو میریزه.... 

تمام اعتماد و اعتقادم بهت 

شاید دارم اشتباه میکنم که زود تصمیم میگیرم ...

11


هیچی مسخره تر از نوشتن اس ام اس های Draft  و Inbox 

4سال پیش نیست....





دروغ گفتن چقدر آسونه... مگه نه؟ :-)