روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزی دو تا پرانول برای من که مدتهاست بسته هاش توی کیفم مونده بود یعنی خوب نیستم

این نفس تنگی ها... این که 10 تا پله دم در تا اینجا رو میام و بعد حجم قلبمو که انگار سفت شده توی سینه ام حس میکنم یعنی اوضاعش خوب نیست

یعنی گریه ها هست و فکرا هست و آرامش نیست و همه اینا کنار هم یعنی تو نیستی

میای و بی اعتنا فقط واسه رفع تکلیف یه آف کوتاه و ...

حماقتی که سه سال ادامه پیدا کرد

...

متاسفم 

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

و تو به نیومدنت ادامه میدی

بی توجه به من و بودنمو و دلواپسی هام

خودخواهی

خیلی خودخواهی

خییییییییییلی :|

لعنتی

 

 


باید بپذیریم که بعضی چیزها نوشتنی نیست

یا شاید نوشتن آن راهی نیست که سنگینی روی قلب آدم را بردارد

باید نی لبکی داشت،گوشه ای نشست و ساعت ها در آن دمید

برای بعضی حرف ها باید اعتقادی داش ،

دیری ، کلیسایی ، امامزاده ای پیدا کرد و رفت معتکف ش ،

معترض شد ، دعا کرد و گریست. گریه شاید گشایش شد

یک حرف هایی را باید سر به هوا و دست در جیب راه رفت

راه رفت و سوتشان کرد

بعضی دیگر را باید یک سرشان را آتش زد و سر دیگر را پـُک

مگر با خاکستر شدن سبک شوند

معدودی حرف می ماند که فقط باید صبرشان کرد..."

محمد رضا محمدی مهر


حرف تو از کدوم یکیه ایناس عشقم که داره اینجوری آزارت میده و سکوت میکنی  ...

زود خوب شو بدون تو دنیا خیلی خالیه... خالی و سرد 

شوق دست یافتن، اندک

و خطر از دست دادن،بسیار...

شجاعت 

این چنین متولد می شود



مداد کاهی/میم.الف.مازندرانی