روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

چیزی که داره روحمو با ناخون خط خطی می کنه بودن توی شرایطیه که نمی خواهمش و بد هم نیست

نمی تونم تحمل کنم" خودمی" رو انقدددددد عوض شده و این جنگیدن داره بدجوری روحمو تحلیل می بره

تو دیگه نیستی .... شرایطت عوض شده بایدم نباشی :) ... من فقط یه گزینه بودم که حالا مدتهاست از روی میز برداشته شده 

حتی از تو نوشتن، تویی که ماههاست نیستی و خودمو با امید خوب شدن شرایط گول زده بودم اشکمو در میاره

توی سفری ... آرزو می کنم از لحظه به لحظه ش لذت ببری

تو همیشه توی رویاهای من می مونی جایی که دست هیشکی جز خیال خودم بهش نمیرسه ...