روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد


حال این روزام تعبیر چند کلمه سادس


"مرغ سرکنده"


آرامش کجاست :)


92.9.5



دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم


گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم


...




تا کی باید ندونم دارم چه غلطی میکنم؟

حافظ توام مارو گرفتیا! الکی چرا هی امیدوارم می کنی :(


دور میشوی ؛ کوچک و کوچکتر امــــــــا بزرگ و بزرگتر میشود جای خالیت در ذهنم !

: - )


چه لذتی داره هایلایت کردن چند تا جمله خوب میون چند ساعت حرف زدنمون

و هی تکرار و تکرارشون توی ذهنت تا شب...

و هی لبخندهایی که فقط خودت و دلت از دلیلشون خبر داری و بس!


از همون لبخندهایی که همیشه روی لب تو هم موقع حرف زدنت با من هست

آره من نمی بینم ولی هم اتاقیت که دیده...  : - )


چه فرقی دارد...!

پشت میله ها باشی ،

یا در خیابان های شهر ، در حال قدم زدن،

وقتی آرزوهایت در حبس باشند !!!!