هر بار این صفحه باز میشه با یه بغضی که دارم زور میزنم قورتش بدم ...
هربار به هر آدم مهمی توی زندگیم خیلی نزدیک شدم بهم نشون داده آدمها تاریخ مصرف دارن
به دو تاشون اینو گفتم و این بار به این آدمی که هیچ وقت قرص و محکم وانساد بگه دوستت دارم جرات ابرازی ندارم
میترسم و بگم و این یه ذره نخ مونده هم پاره بشه و من بمونمو ...
هیچ جا روی پیشونی هیچ لعنتی توی این دنیا ننوشته قراره یه روز با بی وفا شدنش چه پدری از دلت در بیاره ....
بعضی رفتارا دیگه واقعا توهین به شخصیت خودمه
گور بابای تو و همه حسایی که یه روز توی من زنده کردی
خسته شدم از دستت
بی توجهیات داره منو خفه می کنه
دستای مردونتو زیر قفسه استخوانی سینه ام حس میکنم که داری قلبمو فشار میدی
با همه ی وجودم آرزو می کنم آرزوهاتو مرده ببینی که تمام آرزوهایی که خودت توی دلم کاشتی رو داری له می کنی ... با فشار سنگیت پاشنه کفشت روی قلب نازک من
فشار دستات روی قلبم داره خفه ام می کنه
بغض توی گلوم
لعنت به هر چی دوست داشتنه
مردها خودخواه ترین آفریده های خدا هستند
وقتی از نظر آنها باید باشی کنارشان، بـــــــــــــــاید باشی
وقتی دوستت دارند همه ی محبتشان را نثار می کنند بی توجه به حسی که در تو زنده می کنند
وقتی نمی خواهنـــــــــــــدت هیچ چیزی توان برگرداندنشان به یک رابطه را ندارد رابطه ای که خودشان بیل بیل خاک محبت! ریختند پای تو ، پاهایت در خاک اسیر شده و جدا شدن از ریشه هایی که عمیق شده مرگ تکه ای از وجودت است... اگر اگر اگر دوباره از ساقه وجودت جوانه ای بروید و ....