روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

ترس از دست دادنت

داره دیوونه ام میکنه

حرفای دیروز سرور

اون حروف مسخره اگه بخاد اسم تو نباشه...


این که یه روز صبح بیام اینجا و نتونم باهات حرف بزنم

اشکمو هیچی نشده در میاره

خدایا دلخوشیمو ازم نگیر

خدا...



من که جز تو،
کسی را ندارم! 
ولی چرا تو را هم ندارم؟!


عباس معروفی


عادت شده

پرانول های بعد از شنیدن زخم زبان هایت

شهامت میخواهد
دوست داشتن کسی که
هیچوقت هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد....

" ویسلاوا شیمبورسکا "


فکر کنم به این شهامت رسیدم که بی فکر کردن به نتیجه دوست داشته باشم

که از بودن کنارت خوشحال باشم 

حس خوبیه


نمیتونم به خودم دروغ بگم هنوز امیدوارم...

نمیتونم حدس بزنم چقد دیگه این لبخند روی لبم بعد از دیدن تو روی لبام دووم داره 

اما بودنت تنها دلگرمیه این روزامه

و ازحق نگذریم شیرینترنش

....