روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

این سردی رفتارت از دلخوریته 

میدونی خسته شدم از بدبینیام

خوب اره من هنوزم هرچیم بخام تلاش کنم بازم بدبینم! اما توی این یه مورد نمیتونم با بدبینی نگاه کنم

تو فقط دلخوری

نمیخای برم

نمیخای نباشم

امیدوارم این خوش بینیم احمقانه نباشه 8-)


خسته از هر چه که بود و خسته از هر چه که هست ...

نگاهی منتظر دارم


تو از ره میرسی یا نه 


...

تا حرف عشق میشه من میرم

من سخت از این حرفا دورم

منم یه روز عاشقی کردم

از وقتی عاشق شدم اینجورم

دارو ندارم پای عشقم رفت

چیزی نموند جز درد نامحدود

این جای خالی که تو سینه ام هست

قبلا یه روزی جای قلبم بود

این روزگار بد کرده با قلبم

کم بوده از این زندگی سهمم

دلیل می بافم برای عشق

برای چیزی که نمی فهمم

از آدمای شهر بیزارم

چون با یکیشون خاطره دارم...

به من نگو با عشق بی رحمی

من زخم دارم تو نمی فهمی...

لعنت به وابستگی 

لعنت به وقتی آرامشت فقط با بودن یه آدم دیگه کامل میشه

لعنت