بغض داره خفه ام میکنه و بیشتر از حد اشکامو دیدن پس چاره ای جز قورت دادنش نیست
آدمی که روحش پیش چشم من به لطافت برگ گل بود شده یه دیوار بتنی که نمی تونم بهش نزدیک بشم
دیوار بتنی خشنی که تکیه بهش قلبمو بدجوری زخمی کرده
باید باور کنم دیگه برگشتی نیست؟
حتی با وجود اون همه اعتراف ؟ :)
میتواند که تو را سخت زمین گیر کند
درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند
آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت
قسمت این است، بنا نیست که تغییر کند
گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست
قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند
در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم
که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند
سید تقی سیدی
سال بدی شروع شده با اون دختره خودخواه عوضی که دلمو صرفش کردم
نحوستش همه ی سالمو گرفت
تمام تعطیلات عید با گریه و اشک و چشم انتظاری
و حالا پاییزش با گندترین اتفاقات
با رفتن همیشگی تو
با خورد شدن غرور من
با تنهایی همیشگی دلم
پر از بغض و اشک و انتظار
کاش این سال لعنتی زودتر تموم شه
انرژی مثبت فرستادن و امیدواری وقتی هیچی توی این دنیا دیگه اون رنگی که میخای نیست قصه همون خنده های اون روزه تو میشه که گفتی این حرفا چیه ؟ حالتو با چیزای خوب، خوب نگه دار!!
بهم برخورد و قهر کردم البته که حق داشتم چون دعای من معنیش عشق بود و خندیدن به عشق یعنی نادیده گرفته شدن و مسخره شدن
یادم میاد هربار برای هرچی خیلی ناامید بودم و خیلی سعی کردم فکر کنم همه چی خوب میشه یهو همه چی نابود شده
شاید دلیلش اینه دیر یادم میاد ... اما نه من همیشه برات آرزوهای خوب داشتم همیشه برای هردومون آرزو کردم ... از خدا خواستم همه چیو درست کنه ...
هی خودمو مقصر میدونم هی میگم دارم تقاص ناراحتی تو رو پس میدم اما مگه این روزا فقط تو ناراحت بودی ؟ مگه فقط تو عذاب کشیدی؟ مگه فقط تو اذیت شدی؟ .... یادت که میاد دقیقا 40 روز پیش کی باعث شروع این قصه تلخ بود .... وقاحتت توی گذاشتن اون پست بی اینکه فک کنی یکی هر روز به امید دیدن یه ذره شادی تو،یه ذره عشق تو، اون صفحه لعنتیو چک میکنه ...
احمقانس ولی فک میکنم درست میشه
همین دیشب بود که با لبخند تو رو از کاتالوگ کائنات سفارش دادم ... توی اون کتاب راز لعنتی نوشته بود فقط سفارش بده نه نگران باش و نه دوباره سفارش بده ...
عشقم شاید یه روز اینجارو خوندی