روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

چرا نمیخام باور کنم رفتی ؟

چرا منتظرم بشنوم... از خودت بشنوم 

چرا باید انقد احمق باشم

دیروز کلا چن تا قاشق غذا از صبح تا شب خوردم ؟ 

دوباره نمیخام روزای مریضی و حال بد بیاد سراغم

مردی که اشتیاقش مرده دیگه تموم شده

تلاش واسه روشن کردن این آتیش، تلاش برای روشن کردن یه دسته چوب خیسه

تو تموم شدی 

احمق باور کن :|

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد