روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

هر بار این صفحه باز میشه با یه بغضی که دارم زور میزنم قورتش بدم ...

هربار به هر آدم مهمی توی زندگیم خیلی نزدیک شدم بهم نشون داده آدمها تاریخ مصرف دارن

به دو تاشون اینو گفتم و این بار به این آدمی که هیچ وقت قرص و محکم وانساد بگه دوستت دارم جرات ابرازی ندارم

میترسم و بگم و این یه ذره نخ مونده هم پاره بشه و من بمونمو ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد