نالیدن و غصه خوردن یه چیزیه
تحلیل رفتن بدنم هرروز بیشتر از قبل یه چیز دیگه
روح خسته ای که داره آب میشه پشت این چشمای خسته و غمگین
یادم میاد روزایی که دلت پر از غصه بود با حتی تصور ناراحتیت چه جوری ناخوداگه اشکام سرازیر میشد و حالا جای لبهای کی روی گردن و گونه هاته... که حتی یادت نمیاد یه آدم اینجا داره با چه حس و فکری ذوب میشه، حل میشه، تموم میشه
اینو خوب یادم می مونه که اینروزا هیشکی کنار نموند حتی تو