روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

نالیدن و غصه خوردن یه چیزیه

تحلیل رفتن بدنم هرروز بیشتر از قبل یه چیز دیگه

روح خسته ای که داره آب میشه پشت این چشمای خسته و غمگین

یادم میاد روزایی که دلت پر از غصه بود با حتی تصور ناراحتیت چه جوری ناخوداگه اشکام سرازیر میشد و حالا جای لبهای کی روی گردن و گونه هاته... که حتی یادت نمیاد یه آدم اینجا داره با چه حس و فکری ذوب میشه، حل میشه، تموم میشه

 

اینو خوب یادم می مونه که اینروزا هیشکی کنار نموند حتی تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد