روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد


درد از اونجایی شروع میشه که نه بودنش خوبت میکنه نه طاقت نبودنشو داری 

سردی 

کی قرار تموم بشه این هر روز یه جوری بودنت ؟

لعنت به ماهی که تو رو انقد ملون مزاج کرده

از تو سردی و کم لطفی ... از من صبوری و حماقت  ... :)

تا کی این قصه ادامه داره نمیدونم ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد