روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

دوستت دارم 

انقد که ، فک کردنم بهت هم حالمو خوب میکنه

خیلی که عمیق فک میکنم بغض میکنم

یادم میاد چقد دل تنگتم ... عشق نادیده ی من 

چقد جات خالی توی روزگارم

چقد باید باشی تا من حسرت دیدنتو با هر روز "نبودنت" و با دیدن "بقیه آدمای خوشحال کنار هم"، نخورم...

اینکه بدیهی ترین چیزایی که بین دو تا آدم میتونه باشه بینمون نیست شده عقده 

همون عقده ای که گلوم میگیره و فشار میده

گفتن یه عزیزم

منتظر شدن واسه یه بار دیدن

یــــــــــــــــــــه بار دیدن :|

خدایا تو اون بالا خیلی راحت نشستی

پاتو انداختی رو پاتو قصه هایی که نوشتی و نگاه میکنی

من اینجا دلتنگشم

دلم دیدنشو میخاد

دلم بودنشو میخاد

بیداری خدا جون ؟ : )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد