روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

وقتی خسته بودم از بودن و نبودنت دعا کردم بری فقط ببینم که رفتی و تموم شده

خدایا چرا همه دعاهارو اینجوری می شنوی؟

دیدن شعرایی که مطمئنی مخاطبش نیستی درد داره 

چه زود عشق عوض میکنی چه زود حست عوض میشه...

قرار بود دستتو رها نکنم تو قول گرفتی ازم

خودتم جا زدی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد