روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

بعد از یه هفته جسارت خوندن آخرین حرفامونو پیدا کردم

هیشکی خونه نیس

بلند بلند تا جایی که اشک داشت چشمام گریه کردم

به چه جرمی‌ باید اونارو می شنیدم؟

چرا نشستمو گذاشتم هرچی‌ دوس داری بهم بگی‌

من بد نبودم ، با تو بد نکردم ،،، پس چرا جوابم این شد؟!!

مثل همون روز که اشکمو دراوردی، دلمو شکستی، لهم کردی با حرفات،،، بازم گریه کردم اما چه فایده

میگی‌ باورات نسبت به من خراب شد اما میدونی‌ همهٔ دنیامو زیرو رو کردی، میدونی‌ دلمو شه

میدونی‌ جواب دلم شکستن چیه ،،،،؟

۲۱ روز مونده به تولدت من حنی متن اس‌ام‌اس تولدتم نوشتم ، حتا واسه مدل کادو کردن هدایت بارها و بارها فکر کردم ، الان با خواندن این حرفا باز یادم اومد چیکار کردی باهم،،، نمیدونم باید چیکار کنم ، نمیدونم 

 

بده که همهٔ تخم مرغارو توی یه سبد بذاری بعد که سبد افتاد ....تو دیگه هیچی‌ نداری...


اما دلم واست تنگ شده لعنتی، دلم تنگ شده واسه توی ِ اشغال، نیستی‌ گریه هامو ببینی‌..........

 می‌خواستم امشب ی اس‌ام‌اس بدم که از نگرانی در بیای‌ اما به کی‌... ؟ من اصن واست چقد مهمم؟؟ ،،، تو اونو به من ترجیح دادی واسم دیگه هیشکی ِ این دنیا مهم نیس،،، هیشکی

تو که عشقم بودی این شدی وای به حال بقیه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد