روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد


دلـــت که گرفته باشد، با صدای دست فروش دوره گرد هم به گریــــــه می افتی !




بغضی که داره از چشمام جاری میشه... هر لحظه با هر تلنگر... از بی خبریه... بازم اتفاق گذشته تکرار شد ... این بار ولی دلیلشو نمی فهمم ... من ادم سه سال پیش نیستم اینبار دیگه میدونم چی شده دیگه بچه نیستم ولی بازم تکرار شده... خدایا ازت گله دارم یه دنیـــــــــــــــــــــــا گله... گلگی تو را پیش کی ببرم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد