روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

روزمرگی های من

می نویسم که فراموش نکنم امروزم چطوری سپری شد... شاید فردا دلیلی برای لبخند باشد

اولین پست

نه قراری برای وابستگی بود نه اصلا حرفی 

از یه سری حرفای ساده شروع شد

بعد شد عادت به هرروز دیدن و از همین روزمرگی های گفتن

بعضی وقتا ناپرهیزی میکردی و چند تا شعرم میزدی تنگ بقیه حرفا

بعد گاهی هم حرف از آینده مشترک

وقتی میدونم نمیشه

ولی تو همونی که بهش فکر کردم . پیشت آرومم دور از تو توی فکرت

دیگه بچه نیستم 25 و رد کردم 

پس می فهمم فقط عادت نیست

ولی این دوری کردنات

روز خوبی نداشتم

تلخ و پر از بغض

خسته شدم از این همه با احساسم جنگیدن

خسته شدم این همه که خفه اش کردم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد