نه قراری برای وابستگی بود نه اصلا حرفی
از یه سری حرفای ساده شروع شد
بعد شد عادت به هرروز دیدن و از همین روزمرگی های گفتن
بعضی وقتا ناپرهیزی میکردی و چند تا شعرم میزدی تنگ بقیه حرفا
بعد گاهی هم حرف از آینده مشترک
وقتی میدونم نمیشه
ولی تو همونی که بهش فکر کردم . پیشت آرومم دور از تو توی فکرت
دیگه بچه نیستم 25 و رد کردم
پس می فهمم فقط عادت نیست
ولی این دوری کردنات
روز خوبی نداشتم
تلخ و پر از بغض
خسته شدم از این همه با احساسم جنگیدن
خسته شدم این همه که خفه اش کردم